جغد، پرنده ای وحشی و حرام گوشت با چهرۀ پهن و چشم های درشت، پاهای بزرگ و منقار خمیده که در برخی از انواع آن در دو طرف سرش دو دسته پر شبیه شاخ قرار دارد، بیشتر در ویرانه ها و غارها به سر می برد و شب ها از لانۀ خود خارج می شود و موش های صحرایی و پرندگان کوچک را شکار می کند به شومی و نحوست معروف است، آکو، کوکن، هامه، پشک، چغو، بوف، پش، مرغ بهمن، مرغ شب آویز، اشوزشت، بیغوش، بایقوش، پسک، مرغ حق، کوچ، چوگک، مرغ شباویز، بوم، کلیک، کنگر، کول، کلک، کوف، پژ برای مثال منم دراچۀ مرغان شب خیز / همه شب مونسم مرغ شباویز (نظامی۳ - ۲۲۵)
جُغد، پرنده ای وحشی و حرام گوشت با چهرۀ پهن و چشم های درشت، پاهای بزرگ و منقار خمیده که در برخی از انواع آن در دو طرف سرش دو دسته پَر شبیه شاخ قرار دارد، بیشتر در ویرانه ها و غارها به سر می برد و شب ها از لانۀ خود خارج می شود و موش های صحرایی و پرندگان کوچک را شکار می کند به شومی و نحوست معروف است، آکو، کوکَن، هامِه، پَشک، چَغو، بوف، پُش، مُرغ بَهمَن، مُرغ شَب آویز، اَشوزُشت، بَیغوش، بایقوش، پَسَک، مُرغ حَق، کوچ، چوگَک، مُرغ شَباویز، بوم، کَلیک، کُنگُر، کول، کَلِک، کوف، پُژ برای مِثال منم دُراچۀ مرغان شب خیز / همه شب مونسم مرغ شباویز (نظامی۳ - ۲۲۵)
دهی است از دهستان توابع ارسنجان بخش زرقان شهرستان شیراز، واقع در 74 هزارگزی خاور زرقان کنار راه فرعی توابع ارسنجان به خفرک. این ناحیه در جلگه واقع و آب و هوایش معتدل و مالاریایی است به آنجا 229 تن سکونت دارندکه فارسی زبانند. آب آن از قنات و محصولاتش غلات و چغندر است. اهالی به کشاورزی گذران میکنند و از صنایع دستی قالی می بافند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7). در فارسنامۀ ناصری آمده است: قریه ای است به سه فرسنگی میانۀ جنوب و مغرب ارسنجان. و ابن بلخی گوید: خبرز و سروات شهرکی است و نواحی بسیار دارد به آن، و حومه آن است و هوای آن سردسیر است معتدل و آبهای آن روان است و چشمه هاست و میوه بسیار باشد از هر نوعی و آبادان است و حومه آن جامع و منبر دارد. (از فارسنامۀ ابن البلخی ص 123). رجوع به نزهت القلوب حمداﷲ مستوفی ج 3 ص 123 شود
دهی است از دهستان توابع ارسنجان بخش زرقان شهرستان شیراز، واقع در 74 هزارگزی خاور زرقان کنار راه فرعی توابع ارسنجان به خفرک. این ناحیه در جلگه واقع و آب و هوایش معتدل و مالاریایی است به آنجا 229 تن سکونت دارندکه فارسی زبانند. آب آن از قنات و محصولاتش غلات و چغندر است. اهالی به کشاورزی گذران میکنند و از صنایع دستی قالی می بافند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7). در فارسنامۀ ناصری آمده است: قریه ای است به سه فرسنگی میانۀ جنوب و مغرب ارسنجان. و ابن بلخی گوید: خبرز و سروات شهرکی است و نواحی بسیار دارد به آن، و حومه آن است و هوای آن سردسیر است معتدل و آبهای آن روان است و چشمه هاست و میوه بسیار باشد از هر نوعی و آبادان است و حومه آن جامع و منبر دارد. (از فارسنامۀ ابن البلخی ص 123). رجوع به نزهت القلوب حمداﷲ مستوفی ج 3 ص 123 شود
شباویز. مرغی که به شب خود را به یک پای بیاویزد و حق حق گوید و او را حق گوی نیز گویند. (از فرهنگ رشیدی) (از فرهنگ سروری) (از انجمن آرا) (ازآنندراج). نام مرغی که شبها خود را بپا از شاخ درخت آویزد و فریادی کند که از آن حق حق مفهوم شود و آن را در تکلم مرغ حق گویند. (از فرهنگ نظام). مرغ حق. (از ناظم الاطباء). نوعی جغد. (فرهنگ فارسی معین). نام مرغی است که خود را در تمام شب از یک پای آویزد و تا صباح فریادی کند که از آن حق حق مفهوم شود و بعضی گویند تا از گلوی او قطرۀ خونی نچکد خاموش نگردد. (برهان) (فرهنگ جهانگیری). مرغ شب آهنگ: جرس جنبانی مرغان شب خیز جرسها بسته بر مرغ شب آویز. نظامی. چو بر دستان زدی دست شکرریز بخواب اندر شدی مرغ شب آویز. نظامی. منم دراجۀ مرغان شب خیز همه شب مونس مرغ شب آویز. نظامی. و رجوع به مرغ شب آهنگ و مرغ حق شود
شباویز. مرغی که به شب خود را به یک پای بیاویزد و حق حق گوید و او را حق گوی نیز گویند. (از فرهنگ رشیدی) (از فرهنگ سروری) (از انجمن آرا) (ازآنندراج). نام مرغی که شبها خود را بپا از شاخ درخت آویزد و فریادی کند که از آن حَق حَق مفهوم شود و آن را در تکلم مرغ حق گویند. (از فرهنگ نظام). مرغ حق. (از ناظم الاطباء). نوعی جغد. (فرهنگ فارسی معین). نام مرغی است که خود را در تمام شب از یک پای آویزد و تا صباح فریادی کند که از آن حق حق مفهوم شود و بعضی گویند تا از گلوی او قطرۀ خونی نچکد خاموش نگردد. (برهان) (فرهنگ جهانگیری). مرغ شب آهنگ: جرس جنبانی مرغان شب خیز جرسها بسته بر مرغ شب آویز. نظامی. چو بر دستان زدی دست شکرریز بخواب اندر شدی مرغ شب آویز. نظامی. منم دراجۀ مرغان شب خیز همه شب مونس مرغ شب آویز. نظامی. و رجوع به مرغ شب آهنگ و مرغ حق شود
مخفف تب لرزه. بعضی از بیماریهای تب دار که در آنها صعود درجۀ حرارت سریعو شدید است و با لرز همراه میباشند. مکانیسم این لرز را چنین بیان میکنند که در نتیجۀ مسمومیت، سطح حرارت در مرکز عصبی تنظیم حرارتی ناگهان بالا میرود و حال آنکه در این هنگام تغییری در میزان حرارت خون و درجۀ حرارت محیطی بدن پیدا نشده است. این وضع که شبیه به پایین آمدن درجۀ حرارت خون است تولید لرز مینماید. (از فیزیولوژی کاتوزیان ج 2 ص 245) : آفتاب از کفش به تب لرز است کانجم جود فتح باب کند. خاقانی. رجوع به تب لرزه و تب و دیگر ترکیب های آن شود
مخفف تب لرزه. بعضی از بیماریهای تب دار که در آنها صعود درجۀ حرارت سریعو شدید است و با لرز همراه میباشند. مکانیسم این لرز را چنین بیان میکنند که در نتیجۀ مسمومیت، سطح حرارت در مرکز عصبی تنظیم حرارتی ناگهان بالا میرود و حال آنکه در این هنگام تغییری در میزان حرارت خون و درجۀ حرارت محیطی بدن پیدا نشده است. این وضع که شبیه به پایین آمدن درجۀ حرارت خون است تولید لرز مینماید. (از فیزیولوژی کاتوزیان ج 2 ص 245) : آفتاب از کفش به تب لرز است کانجم جود فتح باب کند. خاقانی. رجوع به تب لرزه و تب و دیگر ترکیب های آن شود
شب خیزنده. آنکه شبها برخیزد. (آنندراج). کسی که در شب از خواب برمیخیزد، مثل: عابد شب خیز. (از فرهنگ نظام). کسی که برای عبادت شب هنگام از خواب برخیزد. (ناظم الاطباء). قائم اللیل. شب زنده دار، چیزی که شب برخیزد مثل نالۀ شب خیز. (فرهنگ نظام) : هر خسی قیمت نداند نالۀ شب خیز را خسروی بایدکه داند قدر این شبدیز را. صائب
شب خیزنده. آنکه شبها برخیزد. (آنندراج). کسی که در شب از خواب برمیخیزد، مثل: عابد شب خیز. (از فرهنگ نظام). کسی که برای عبادت شب هنگام از خواب برخیزد. (ناظم الاطباء). قائم اللیل. شب زنده دار، چیزی که شب برخیزد مثل نالۀ شب خیز. (فرهنگ نظام) : هر خسی قیمت نداند نالۀ شب خیز را خسروی بایدکه داند قدر این شبدیز را. صائب
گونه ای کنه که خصوصا در قهوه خانه های بین شهرستانها و مسافر خانه ها و اماکن عمومی موجود و خطرناک است و به وسیله گزش خود انگل نوعی تب راجعه را وارد بدن انسان می کند غریب گز
گونه ای کنه که خصوصا در قهوه خانه های بین شهرستانها و مسافر خانه ها و اماکن عمومی موجود و خطرناک است و به وسیله گزش خود انگل نوعی تب راجعه را وارد بدن انسان می کند غریب گز